اقتصاد هر کشور به عنوان عامل تداوم حیات مادی آن کشور شناخته می شود. همواره باور «داشتن توانستن است» و میل به «دارا بودن» همزاد بشر بوده است. «ثروت»، «دارایی»، «مال» و «مایملک» از جمله مفاهیمی است که یک معنای مشترک را با خود یدک می کشند: «قدرت».
عاملی که نفس انسان برای ارضای امیال سلطه مآبانه خویش طلب می کند و برای به دست آوردن آن به هر کاری دست می زند. یکی از ارکان مهم قدرت، «قدرت اقتصادی» است که در نسبت با ارکان دیگر: قدرت سیاسی، قدرت فرهنگی، قدرت نظامی و قدرت اجتماعی نقش شریان های حیات آن ها را برای بقا بازی می کند. لذا همان طور که غذا انرژی لازم همه ی اعضا و جوارح بدن را تأمین می کند تا زنده بمانند و فعالیت کنند اقتصاد نیز به مثابه تغذیه، تداوم حیات سایر ارکان قدرت را موجب می گردد و این زمانی میسر است که خروجی اقتصاد به دیگر پایه ها سر ریز گردد. اینجاست که اقتصاد برای اقتصاد معنا و مفهوم خویش را از دست خواهد داد، بر اساس دکترین های قدرت، مفاهیم دیگری چون اقتصاد برای فرهنگ، اقتصاد برای سیاست، اقتصاد برای اجتماع و اقتصاد برای نظامی گری وارد گود می شوند که ساختمان قدرت را در هر کشوری پی ریزی می نمایند.
با این وجود زمانی کشوری قدرتمند محسوب می شود که ارکان و پایه های قدرت در آن کشور از یک توازن و تناسب مناسب برخوردار باشند.
تفکرات بسیار زیادی با بن مایه های کاملا متفاوت وارد عرصه ی اقتصاد شدند تا با پی ریزی مناسب آن قدرت اقتصادی را تئوریزه کنند. از میان جنگ فکری تفکرات چندهزارسال گذشته، اکنون دو سوپر پارادایم یا ابر وادی عظیم در جهان امروز باقی مانده اند که توانایی تولید فکر و نسخه نویسی برای زندگی بشر را دارا می باشند. دو وادی که از سیاست و اقتصاد تا فرهنگ و اجتماع و نظامی گری را در دل خود تئوریزه می کنند و برای آحاد اجتماع بشر حرفی برای گفتن دارند:
الف- سوپر پارادایم اومانیسم و بشرگرایی
ب- سوپر پارادایم خداگرایی
این دو در ادوار تاریخ بشر تکامل یافته اند تا به شکل امروزی خود مبدل شدند:
الف- اولی سوزن پرگار را روی مفهوم بشر می گذارد و همه چیز حیات را بر اساس کانون بشر تعریف می کند. زندگی مادی را اصالت میدهد و حیات را از تولد تا مرگ تعریف می کند.
ب- دومی سوزن پرگار را روی مفهوم خدا می گذارد و همه چیز حیات را بر اساس کانون خدا تبیین می کند. از پس زندگی مادی غیبی را باورمند است و زندگی را منحصر در جهان ماده ندیده و به جهان های دیگر و جهان آخرت ایمان دارد.
این دو چارچوب در درون خود توانایی عرضه ی سیستم عامل برای اجرای برنامه های حیات و زندگی انسان را دارند. اولی با محوریت بشر و دومی با محوریت خدا.
الف- پارادایم نخست تاکنون دو سیستم عامل فکری کامل به جهانیان عرضه داشته است:
1- سوسیالیسم
2- لیبرالیسم
اولی اصالت را به جمع می دهد و بن مایه های تفکر را پی ریزی می کند و دومی اصالت را به فرد می دهد و بنای تفکر را می سازد.
سوسیالیسم به عنوان ایدئولوژی پایه توانست نظام فکری قدرتمندی را اقتصاد پی ریزی نماید که به اقتصاد سوسیالیستی معروف و مشهور است این اقتصاد مالکیت را از درجه ی یک و متعلق به جمع بشر می پندارد. اقتصاد سوسیالیستی توانست با نظریه پردازان یهودی چون کارل مارکس و فردریش انگلس در 150 سال گذشته پایه ریزی گردد. اقتصادی که با ایدئولوژی ها و زیر دکترین هایش غایت زندگی بشر بود و پول و زندگی مادی را خدای خویش می دانست.
کارل هاینریش مارکس
Karl Heinrich Marx
5 مه 1818- 14 مارس 1883 میلادی
فریدریش انگلس
Friedrich Engels
این تفکر توانست نیمی از کره ی خاکی را با خود همراه کند و با تشکیل اتحاد جماهیر شوروی قلعه ای به ظاهر مستحکم و نابود نشدنی بسازد.
اما در سوی دیگر گذر زمان از لیبرالیسم نسخه ای اقتصادی به جهان ارزانی داشت که فکر می کرد خدای ساعت ساز جهان را آفرید و آن را کوک کرد تا دست بشر باقی امورش را راهبری کند اقتصادی که امور غیبی را به محاق برد و با نظریه پردازانی چون آدام اسمیت دست نامرئی Invisible Hand را جایگزین کارگزاران خدا روی زمین کرد. نظام فکری به غایت مادی که فرد بشر را اصیل ترین بن مایه ی تفکر می دانست و بر اساس آن برنامه ریزی می کرد.
تفکری خطرناک که فردگرایی را دامن زد و برای دستیابی به منفعت های فردی از هیچ کوششی فروگذار ننمود. تا آنجا که با دکترین های پایه ی خویش انسانها را گرگ یکدیگر خواند و رسیدن به لذت و شهوت را غایت زندگی انسان دانست به گونه ای که پول و ثروت را جایگزین خدای غایب نمود. این تفکر در مغرب زمین و نژاد آنگلوساکسون از انگلیس شروع به نضج گرفتن نمود تا با غصب آمریکا و تشکیل ایالات متحده به شکل غایی خود دست پیدا کرد.
متفکران و استراتژیست های بزرگ، سوپر پارادایم اومانیسم را همچون "کوسه ببری" (Tiger Shark) دانسته اند.
"کوسه ببری" (Tiger Shark) گونه ای از آبزیان است که مطالعه ی زندگی او برای همه جای شگفتی دارد.
کوسه ببری ماده پس از جفت گیری بسیار هولناک خود که عمدتا جانش به خطر می افتد، صاحب چندهزار جنین می شود این جنین ها هنگامی که به سایز مناسب خود می رسند شروع به جنگ و مبارزه با یکدیگر در درون شکم مادر خود می کنند. جنینی که بتواند بقیه ی جنین های خواهر و برادر خویش را نابود سازد می تواند از شکم مادر به دنیا بیاید.
نظام فکری اومانیسم نیز همین سازو کار را دنبال نمود لیبرالیسم توانست به عنوان سیستم عامل برتر سیستم عامل سوسیالیسم را به محاق بَرَد و با نابودی قطب اقتصادی کومکون و فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، خود را به عنوان یگانه نجات بخش عالم بشریت به جهان عرضه کند. اینجا بود که نظریه پردازانی چون فرانسیس فوکویاما به پایان تاریخ شهادت دادند و یگانه نسخه ی بدیل برای جامعه ی بشری را لیبرالیسم دانستند.
یوشیهیرو فرنسیس فوکویاما پایان تاریخ و آخرین انسان
Yoshihiro Francis Fukuyama The End of History and the Last Man
27 اکتبر 1952 میلادی 1992 میلادی
اقتصاد لیبرالیستی دو مکتب عمده را با بن مایه های تفکری کفرآمیز به جهان عرضه نمود که هر دو مالکیت را از درجه ی یک و متعلق به فردیت بشر می پندارند :
1- کلاسیکی
2- کینزی
اقتصاد کلاسیکی با پایه گذاری آدام اسمیت در 1776 به دکترین بازار آزاد معتقد است و دخالت دولت در اقتصاد را مگر در موارد بسیار اندک امری قبیح می شمارد و عمده ی تنظیم کننده ی مکانیسم های آن را به دست نامرئی می سپارد.
آدام اسمیت
Adam Smith
5 ژوئن 1723- 17 ژوئیه 1790 میلادی
اقتصاد کینزی با رکود بزرگ 1930 ایالات متحده پا به عرصه ی وجود گذارد. کینز به عنوان یگانه ناجی اقتصاد راکد آمریکا با دکترین لزوم دخالت و ورود دولت در اقتصاد، مکتب فکری خویش را به به دنیا عرضه داشت او که با انتقاد اطرافیان خود در باره ی آثار زیانبار نسخه اقتصادی اش مواجه شد در پاسخ آنان این گونه اظهار داشت که «ما در بلند مدت مرده ایم! »
جان مینارد کینز
John Maynard Keynes
5 ژوئن 1883- 21 آوریل 1946 میلادی
اکنون پیروان این دو مکتب عمده به نئو کلاسیک ها و نئو کینیزین ها معروفند.
بنابراین امروز ابر پارادایم اومانیسم و بشر گرایی در نقاط مختلف دنیا عمدتا با دو زیر مکتب فکری نئوکلاسیکی و نئو کینزی ظاهر شده است هر چند که هنوز بقایایی از اقتصاد سوسیالیستی نیز در میان برخی کشورهای کوچک نیز دیده می شود.
نئوکلاسیک هایی که آبشخور فکری شان از مکتب شیکاگو و اقتصاددانان یهودی چون میلتون فریدمن تغذیه می شود.
میلتون فریدمن
Milton Friedman
31 ژوئیه 1912- 16 نوامبر2006 میلادی
و نئوکینزین هایی که از اقتصاد دانان یهودی چون ویلیام بامول دانشگاه نیویورک نضج می گیرند.
ویلیام بامول
William Jack Baumol
26 فوریه 1922 میلادی
امروز یهود اداره کننده عرصه ی دکترین های فکری اقتصاد در درون اومانیسم است. روزی با سوسیالیسم و روزی با لیبرالیسم. روزی با کلاسیک ها و روز دیگر با کینزین ها.
در مقابل سوپر پارادایم اومانیسم سوپر پارادایم خداگرایی است که با دین اسلام ظهور یافت پارادایمی که:
* گرد کانون خداست
* او را مالک هستی می پندارد
* هست و نیست خود را به او متعلق می داند
* قدرت را تنها از اتصال به او می گیرد
* او را قادر متعال می داند
* از این رو خود را مالک درجه دو و امانتدار خدا پنداشته که روزی باید امانت را به او بازگرداند.
این پارادایم از انقلاب حضرت آدم ابوالبشر تا انقلاب حضرت محمد صل الله علیه و آله ادامه یافت و از انقلاب اسلامی ایران تا انقلاب مهدی عج الله تعالی فرجه تداوم خواهد داشت. شکل حکومت خدامدار بر اساس ابر دکترین ولایت فقیه برای اولین بار به مدت 34 سال تجربه شد فرصتی که هیچ پیامبر و امام معصومی به دست نیاورد. اما متأسفانه مدل اقتصادی و دکترین های اقتصادی دست اندرکارانش نه تنها از اسلام نبود بلکه نسخه ای کپی و دست چندم از نسخ اومانیستی بود. علی رغم توصیه ی بنیان گذار فقیدش امام خمینی که می فرمود از التقاط بپرهیزید اقتصاد دولت جمهوری اسلامی به شدت با ویروس التقاط آلوده شده است.
اقتصاد لیبرالیستی که نئو کلاسیکی و نئوکینزی را آن چنان در هم آمیخته بود که کینز و فریدمن نیز اگر از خاک بر می خیزیدند قادر به جداسازی آن نبودند!
نکته جالب این است که نظریه پردازان اقتصادی این دولت ها مترجمان دست چندم اقتصاد اومانیستی محسوب می شوند که نه تنها دکترین ندارند بلکه مجبورند و محکومند نسخ ابطال شده آن ور آب را برای داخل تجویز نمایند.
بنابراین درد همیشگی اقتصاد ما در اداره ی اقتصاد دولت اسلامی با دکترین های غیر اسلامی به بقای خویش باقی خواهد بود تا مادامی که برای درمان این درد دولت های آینده دکترین های اسلامی اقتصاد را استخراج نمایند و به کار بندند تا قدرت اقتصادی اسلامی ظهور یابد.